پردیس فرهنگ و ادب

ساخت وبلاگ
نیز همه خوانده‌ایم که همین پادشاه عادل برای این جامعۀ طبقاتی مورد پسند او دگرگون نشود، حاضر نشد، موزه‌فروش و کفشگرزاده‌ای در برابر پرداخت مبلغی هنگفت، اندوخته‌‌ای از دانش بیابد! گزارش این ماجرا از زبان فردوسی خواندنی است:بیامد فرستادۀ خوش‌سخنپیامبر به اندیشه باریک بوددرم خواست فام از پی شهریاریکی کفشگر بوده موزه‌فروشدرم چند باید؟ بدو گفت مردچنین گفت کای پرخرد مایه‌داربدو کفشگر گفت کین من دهمبیاورد کپّان و سنگ و درمچو بازارگان را درم سخته شدبدو کفشگر گفت کای خوب‌چهرکه اندر زمانه مرا کودکی ستبگویی مگر شهریار جهانکه او را سپارم به فرهنگیانفرستاده گفت: این ندارم به رنجبیامد برِ مردِ دانا به شببرِ شاه شد شاد بوذرجمهرچنین گفت از آن پس که یزدان سپاسکه در پادشاهی یکی موزه‌دوزکه چندین درم ساخته باشدشنگر تا چه دارد کنون آرزویچو فامش بتوزی، درم صدهزاربدآن زیردستان دلاور شوندمبادا که بیدادگر شهریاربه شاه جهان گفت بوذرجمهریکی آرزو کرد موزه فروشفرستاده گوید که این مرد گفتیکی پور دارم رسیده به جایاگر شاه باشد بدین دستگیرز یزدان بخواهد همی جان شاهبدو گفت شاه: ای خردمندمرد!برو همچنان بار کن بازبرچو بازارگان بچّه گردد دبیرچو فرزند ما برنشیند به تختهنر یابد از مردِ موزه‌فروشبه دست خردمند و مرد نژادشود پیش او خوار مردم‌شناسبه ما بر پس از مرگ نفرین بودنخواهیم روزی جز از گنج دادهم اکنون شتر بازگردان به راهفرستاد برگشت و شد با درمکه نو بود در سال و دانش کهنبیامد به شهری که نزدیک بودبرو انجمن شد بسی مایه‌داربه گفتار او پهن بگشاد گوشدلاور شمار درم یاد کردچهل مرّه، هر مرّه‌ای صدهزارسپاسی ز گنجور بر سر نهمنبد هیچ دفتر به کار و قلمفرستاده ز آن کار پردخته شدبه رنجی، بگویی به بوذرجمهرکه بازار او بر دلم پردیس فرهنگ و ادب...
ما را در سایت پردیس فرهنگ و ادب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : majidrastandeho بازدید : 52 تاريخ : چهارشنبه 17 آبان 1402 ساعت: 12:15